در آن روزها ما در يك حالت بُهت بوديم. در حالى كه در همهى فعاليتهاى آن
روزها ما طبعاً داخل بوديم. همانطور كه مىدانيد ما عضو شوراى
انقلاب
بوديم و يك حضور دائمى تقريباً وجود داشت. لكن يك حالت ناباورى و بهت بر
همهى ما حاكم بود. من يك چيزى بگويم كه شايد شما تعجب بكنيد.
من تا مدتى بعد از 22 بهمن هم كه گذشته بود بارها به اين فكر مىافتادم كه ما خوابيم يا بيدار. و
تلاش مىكردم كه از خواب بيدار شوم. يعنى اگر خواب هستم، اين رؤياى طلائى
كه بعدش لابد اگر آدم بيدار شود هر چه قدر خواهد بود خيلى ادامه پيدا نكند، اينقدر براى ما شگفتآور بود مسأله.
سجدهی شكر...
آن ساعتى كه راديو براى اول بار گفت صداى انقلاب اسلامى، يك همچى تعبيرى.
من تو ماشين داشتم از يك كارخانهاى مىآمدم طرف مقرّ امام. يك كارخانهاى
بود كه عوامل اخلالگرِ فرصتطلب آنجا جمع شده بودند و شلوغى راه انداخته
بودند و در بحبوحهى انقلاب كه هنوز شايد بختيار هم بود، آن روزهاى مثلاً
شايد هفدهم، هجدهم و مشكلات هنوز در نهايت شدت وجود داشت و هنوز هيچ كار
انجام نشده بود اينها به فكر باجخواهى و باجگيرى بودند. توى يك كارخانهاى راه افتاده بودند، تحريكات درست كرده بودند و اينها، ما رفتيم آنجا كه يك مقدارى سروسامان بدهيم. در مراجعت بود كه راديو اعلان كرد كه صداى انقلاب
اسلامى. من ماشين را نگه داشتم آمدم پائين روى زمين افتادم و سجده كردم.
يعنى اينقدر براى ما غير قابل تصور و غير قابل باور بود. هر لحظهاى از آن
لحظات يك مسأله داشت، به طورى كه اگر من بخواهم خاطرات ذهنى خودم را در آن
مثلاً بيست روزِ حول و حوش انقلاب بيان كنم يقيناً نمىتوانم همهى آن چه
را كه در ذهن و زندگى آن روزِ ما مىگذشت را بيان كنم.
نوکران مهدی (عج)...
ما را در سایت نوکران مهدی (عج) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nokaran14a بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:48